تعریف : سازمانی که یادگیری و دریافت دانش و مهارت های جدید را اولویت اصلی خود قرار می دهد و نه تنها یادگیری توسط تمام مدیران و کارکنان ، بلکه اشاعه موارد یاد گرفته شده را در سازمان تشویق می کند .
مدیریت در سازمان های یادگیرنده :سازمان های یادگیرنده واقعی به طور فعالانه ای با طراحی اصولی و نه برمبنای شانس و تصادف فرایند یادگیری را مدیریت می کنند. سازمان های یادگیرنده، مدیریت فرایند یادگیری را از طریق پنج فعالیت عمده زیر انجام می دهند: حل مسئله به طریق سیستماتیک، آزمایش کردن با شیوه های جدید، یادگیری از تجارب و گذشته سازمان، یادگیری از تجارب و شیوه های نوین مورد استفاده دیگر سازمان ها و انتقال سریع و مؤثر دانش در پیکره سازمان. با ایجاد سیستم ها و فرایندهای پشتیبان این فعالیت ها ونهادینه کننده در بافت عملیات روزمره سازمان، سازمان ها می توانند یادگیری را با اثربخشی بیشتری مدیریت کنند:
۱) حل مسئله به طریق سیستماتیک: این فعالیت که اولین و زیربنایی ترین فعالیت برای مدیریت فرایند یادگیری سازمانی است تا حد زیادی مبتنی بر فسلفه و شیوه های مدیریت کیفیت است. ایده های زیربنایی و پذیرفته شده در این فعالیت عبارتند از:
اعتماد کردن به شیوه های عملی، به جای حدس و گمانه زنی، برای تجزیه و تحلیل مسائل. این ایده اولین بار توسط پروفسور ادوارد دمینگ با عنوان چرخه «برنامه اجرا، آزمون، عمل» معرفی شده است، اما شکل آشنای آن همان ایده «تولید فرضیه آزمون فرضیه» است.
پافشاری بر استفاده از داده های معتبر برای تصمیم گیری به جای مفروضات و حدسیات ذهنی
استفاده از ابزار آماری ساده نظیر: هیستوگرام، چارت های پارتو، نمودار علت معلولی و...) برای سازماندهی داده ها و استنتاج نتایج
۲) آزمایش کردن: این فعالیت شامل کاوش و آزمون سیستماتیک دانش جدید است. گاروین، تأکید بسیار زیادی بر استفاده از روش علمی در آزمایش کردن دارد. تفاوت اساسی میان آزمایش کردن و فرایند حل مسئله در این است که آزمایش با فرصت برانگیخته می شود و متوجه توسعه افق های جدید فراسوی سازمان است، در حالی که حل مسئله معطوف به مسائل و مشکلات جاری سازمان است. آزمایش کردن دو شکل عمده دارد: برنامه های مداوم و پروژه های نمایشی.
برنامه های مداوم؛ معمولاً شامل رشته ای از آزمایش های کوچک هستند که برای ایجاد بهره فزاینده در دانش، طراحی شده اند. این برنامه ها حامی اصلی اغلب برنامه های بهبود مداوم می باشند و استفاده از آنها معمولاً در سطح پایین فرایندی سازمان ها شایع است، برنامه های مداوم در چند ویژگی وجه اشتراک دارند. اولاً، وجهه همت اصلی این برنامه ها تلاش برای ایجاد جریان یکنواختی از ایده های جدید به سمت داخل سازمان است. علاوه بر این، برنامه های مداوم موفقیت آمیز نیاز به سیستمی انگیزشی حامی خطرپذیری هستند. کارمندان باید چنین احساس کنند که منافع حاصل از آزمایش کردن بیش از هزینه های آن است؛ در غیر این صورت آنها همکاری نخواهند کرد .
پروژه های نمایشی؛ اغلب بزرگ تر و پیچیده تر از آزمایش های مداوم هستند. این پروژه ها شامل تغییرات کلی در سیستم می باشند که در یک مقطع زمانی مشخص با هدف توسعه توانایی های جدید سازمانی انجام می شوند. پروژه های نمایشی در چند ویژگی مشترکند.
۳) یادگیری از تجارب قبلی: سازمان ها باید ضمن مرور موفقیت ها و شکست های خود آنها را به طور سیستماتیک ارزیابی کرده و درس های حاصل از این تجربیات را به شکلی که کاملاً در دسترس کارکنان باشد، ذخیره کنند. متأسفانه، بسیاری از مدیران امروزی نسبت به گذشته سازمان بی تفاوت هستند و حتی در بعضی موارد در برابر آن موضعی خصمانه اتخاذ می کنند. تنها ارمغان این برخورد مدیران از دست دادن دانشی است که در صورت برخورد صحیح می توانستند آن را کسب کنند.
۴)یادگیری از دیگران: بدیهی است که یادگیری نمی تواند کاملاً متکی بر داخل سازمان باشد. گاهی اوقات قوی ترین بینش ها را باید نگاهی به محیط و کسب ایده و چشم انداز جدید از آن به دست آورد. مدیران روشنفکر می دانند که حتی سازمان هایی با کسب وکار کاملاً متفاوت می توانند منابع غنی ایده های جدید برای تفکر خلاق باشند. تعبیر علمی که می توان برای فعالیت اخذ ایده و بینش از دیگر سازمان ها به کار برد «الگوبرداری» است. الگوبرداری عبارتست از جست وجوی مداوم و تجربه یادگیری برای کسب اطمینان از اینکه بهترین شیوه های موجود مورد استفاده از محیط کسب وکار شناسایی، تجزیه و تحلیل، اخذ و اجرا شده اند. بیشترین منافعی که در نتیجه الگوبرداری عاید سازمان می شود ناشی از مطالعه روش ها، به معنی شیوه های انجام کار و درگیر شدن مدیران صف در این فرایند است.
۵) انتقال دانش:
برای خارج شدن یادگیری از حالت یک قضیه محلی در نقطه وقوع آن، سازمان باید
سیستم ها و مکانیزم های مناسبی را برای گسترش سریع و اثربخش دانش در کل
پیکره خود تدارک ببیند. ایده ها زمانی حداکثر تأثیر را دارند که به طور
گسترده ای به اشتراک گذاشته شوند. مکانیزم های متنوعی برای گسترش دانش در
سازمان وجود دارند؛ از قبیل: گزارش های نوشتاری، سمعی یا بصری، بازدید
محلی، گردش های جمعی، برنامه های چرخش شغلی، برنامه های آموزشی و برنامه
های استانداردسازی.
شرط لازم در شکلگیری سازمانهای یادگیرنده :
در
این حالت، مدیران نیاز دارند که برای حفظ بقا، سازمانها را با این
دگرگونیها هماهنگ سازند و برای دستیابی به این امر، باید به یادگیری به
عنوان پدیدهای ارزشمند بنگرند و بدینوسیله همواره خود را آماده پذیرش
تغییرات کنند و کارکنان سازمان را نیز با دگرگونیها همراه سازند. وقتی
مدیران باور داشتند که تغییرات در سازمان ضروری است، میتوانند مدیریت
تغییر را در سازمان خود بر عهده گیرند. در مدیریت تغییر لازم است :
* حالت مطلوب سازمانی برای مدیران شناخته شده باشد .
* وضعیت موجود سازمان توصیف گردد .
* شکاف وضع موجود و وضع مطلوب برای مدیران مشخص باشد .
قواعد کلی در سازمانهای یادگیرنده :
به طور کلی در سازمانهای یادگیرنده پنج قاعده یا فرمان وجود دارد که جریان تفکر سیستمی از قواعد مهم در این سازمانهاست. این پنج قاعده عبارتند از: الگوهای ذهنی، آرمان مشترک، یادگیری تیمی، قابلیت فردی و در نهایت تفکر سیستمی.
ویژگیهای سازمانهای یادگیرنده :
در
سازمانهای یادگیرنده، تمامی اجزا به هم ربط و پیوندی عمیق دارند، به طوری
که «پیتر دراکر» این گونه سازمانها را به ارکستری تشبیه میکند که هر کس
ساز خود را میزند، اما نکته مهم این است که تمامی نوازندگان عمیقاً تابع
و مرتبط با رهبر ارکستر هستند و نتیجه کار، یک آهنگ موزون است.
طبیعت
سازمانهای یادگیرنده امروزی نیز چنین است که با پرسنل گسترده و با
فرهنگهای متفاوت، همچنان در حال رشد و فعالیت هستند، نظیر شرکتهای آی بی
ام یا مایکروسافت. از ویژگیهای دیگر سازمانهای یادگیرنده، روانی جریان
اطلاعات در این سازمانهاست. این روانی، باعث افزایش دانش و رشد مدیریت
نیروی انسانی در سازمان میشود. با رشد دانش پرسنل، میزان هوش سازمانها
افزون و بهرهوری آنان ارتقاء مییابد.
برخی ویژگی های دیگر :
۱. سازمان يادگيرنده از ايدههاي جديد استقبال ميكند.
2. سازمان يادگيرنده با سرعت زياد آييننامهها و بخشنامهها را معرفي ميكند.
3. سازمان يادگيرنده ارباب رجوع خود را ميشناسد و مستقيماً با آنها وارد گفتگو ميشود.
4. بازخوردهاي مثبت را به همه كاركنان به طور مستمر ارائه مي دهد و تنبيهها را به حداقل ميرساند.
5. آگاهي و شناخت را سرلوحه رشد حرفهاي كاركنان قرار ميدهد.
6. به پروندهها در حداقل زمان ممكن رسيدگي ميكند.
7. رضايت و غرور كاركنان را تقويت ميكند.
8. براي پرهيز از خودمحوري قدرت را به طور تقريباً منطقي در سراسر سازمان توزيع ميكند.
9. بر اطلاعات مستند تكيه دارد نه بر فرضها و دهنبينيها.
10. از تجارب خود و گذشتگان به خوبي درس ميگيرد و ارزش شكستها را ميداند و... .
راهكارهايي جهت تقويت سازمانهاي يادگيرنده :
• توجه و اهميت به بهبود سيستم فعاليتها.
• بهينهسازي منابع نيروي انساني و ارتقاي كيفي افراد.
• توجه به دانش كاري افراد به عنوان نقطه شروع بهبود بهرهوري و ارتقاي كيفي توليد و خدمات.
• آموزش سيستمي كاركنان.
• سرمايهگذاري و تخصيص بودجه قابل توجه به تربيت و پرورش مغزهاي متفكر و مبتكر.
• ايجاد فرصتهاي آموزشي به منظور تقويت و نمو استعدادها و خلاقيتها.
• استفاده از آموزش نه تنها به معناي يادگيري جديد بلكه براي تأثير آن بر بهبود روند كار كاركنان.
• انتقال و اجراي سريع يادگيري ساير شركتها به داخل سازمان.
• حمايت و يادگيري ايدههاي خوب و كارهاي موفق ساير بنگاهها.
• توجه بيشتر به بعد انساني مديريت.
• پرورش و ترويج تفكر استراتژيك مشاركتي و تعاملي كاركنان.
• توجه بيشتر به خلاقيت و نوآوري همه جانبه نيروي كار.
• گرايش بيشتر به شايسته سالاري.
• تقويت ارزشهاي خانوادگي نيروي كار.
• كوچكسازي/ مناسبسازي نيروي كار (به ويژه به دلايل ناامني اقتصادي و رقابت جهاني).
• انساني شدن محيطهاي كاري.
• توجه به مقررات و ملاحظات جديد زيست محيطي/ استفاده بهينهتر از محيط زيست.
• استفاده از آموزش به عنوان يكي از زيرساختهاي عمده و مهم بهرهوري فردي و سازماني و...
نتیجه گیری :
یادگیری سازمانی فرآیندی درون سازمانی است ولی سازمان یاد گیرنده به عنوان هویت حجمی یاد میشود و به قول مارکوت، سازمانی است که با قدرت و به صورت جمعی، مرتب خودش را به نحوی تغییر میدهد که بتواند با هدف تغییر کند.
از مباحث ذکر شده، میتوان دریافت که یادگیری سازمانی مفهومی اساسی وضروری است که منجر به ایجادوحفظ سازمان یادگیرنده میگردد.
از دیگر مباحث مهم در یادگیری سازمانی، زمینههای اصلی برای حاکم شدن تفکر یادگیری در سازمان متعدد است که میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
1. تمایل شدید به دگرگونی در سازمان
2. عدم رضایت از مدیریت سنتی
3. قبول این واقعیت که ارتقای دانش در سازمان مزیت رقابتی است
4. تحول در شناخت به نفع اهمیت نیروی انسانی در مقایسه با سرمایه ثابت در فرآیند تولید
5. افزایش سطح خواستههای مشتریان وتشدید رقابت در بازار
منابع :
سایت دانشگاه علم و صنعت
پایگاه مقالات علمی مدیریت
ماهنامه تدبیر- سال هجدهم- شماره 169
نويسنده : دانشجو
به اين وبلاگ خوش آمدید. حرمت قلم و اندیشه پاس بداریم